- زمین کوب (دَ / دِ)
مرکّب از: ’زمین’ + ’کوب’، کوبنده، (حاشیۀ برهان چ معین)، زمین کوبنده. (فرهنگ فارسی معین)، کوبندۀ زمین، کنایه از اسب و شتر و امثال اینها باشد. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
یکی دشت پیمای برنده راغ
به دیدار و رفتار زاغ و نه زاغ
که اندام و مه تازش و چرخ گرد
زمین کوب و دریابر و ره نورد.
اسدی
یکی دشت پیمای برنده راغ
به دیدار و رفتار زاغ و نه زاغ
که اندام و مه تازش و چرخ گرد
زمین کوب و دریابر و ره نورد.
اسدی
